×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true
true

ویژه های خبری

true
    امروز  سه شنبه - ۱ آبان - ۱۴۰۳  
true
true
روایتی از یک نوستالژی دل‌انگیز؛ از “ایران ملوان” تا “سیگار آقا سیگاره”!؟…

معنای ملوان

… و عمری در فرهنگ واژگان هستی پی مفهوم ملوان گشتیم و نیافتیم. سرانجام غروبی، زیر باران و کنار پل تاریخی غازیان، با جغلان چنین معنی کردیم ملوان را:

۱٫ ملوان سرود عشق و آزادی است از انزلی با وزن و درون‌مایه‌ای سرشار از امید و سعادت.

۲٫ ملوان موجی است از کرانه‌های دریای خزر تا ترانه‌ای بر لب سهیل آسمان عشق.

۳٫ ملوان غرور صیادی‌ است که از سپیده‌دم هستی در طلب رزق و روزی خویش توری را به پهنه خزر گسترانیده است.

۴٫ ملوان اسم شب دورماندگان از وطن – انزلی- است که در فردای فرداها هم که شده باز هم همگی ما را به بزم عشق و یگانگی فرا خواهد خواند و میهمان خواهد ساخت.

۵٫ ملوان همان کشتی است که عمری با سکانداری قوی سپید گیلان به اسکله آشنا و ابدی همان قلب عشاق سینه‌چاک خویش پهلو می‌گیرد.

۶٫ و ملوان به مفهوم واقعی کلمه سلسله‌ای است اهورایی که در صبح موعود با تمامی دلدادگانش، رهروان عشق را به سرمنزل مقصود می‌رساند.

مدت‌ها بود که به‌عنوان یک انزلیچی ـ غازیانی دور از زادگاه می‌خواستم یادداشتی دربرگیرنده ۳۶ سال سیر تاریخی همراهی و پیگیری تیم فوتبال ملوان بندرانزلی داشته باشم؛ با تأکید بر خاطرات پرباری که به نام نامی ملوان در کتاب خاطراتم با قوی سپید خزر درج شده است. ملوان به‌عنوان یک نماد هویتی فراتقویمی که جایگاهی فراتر از حد معمول را در جامعه انزلی به خود اختصاص داده است؛ ملوانی که چون خون در رگ‌هایت جریان دارد؛ ملوان که شاخصه‌ای است برای خویش‌بودن، برای اصالت‌داشتن، برای درستی… و خوب به یاد دارم در کهنه‌ورق‌های نت‌نویسی‌شده پدر نیز به‌عنوان یک موزیسین، در سال‌های دور نت ترانه‌ای نوشته شده بود به‌منظور ساخته‌شدن و اجرا برای ملوان…

یادش بخیر، ایام نوروز همین یکی ـ دو سال پیش این‌سو به آن‌سوی انزلی ـ غازیان را با پیراهن ملوان (همان پیراهن شماره ۵ که در دیدار ملوان بندرانزلی ـ استقلال تهران مورخه ۷/۳/۱۳۸۱ و هفته آخر نخستین دوره لیگ برتر بر تن حسین تلقینی بود)، طی می‌کردم. در کنار پله‌های ضلع شمال‌غربی پل انزلی با پیرمردی مواجه شدم. بلافاصله با ته‌لهجه‌ای جذاب گفت:”ملوانیی دِ (ملوانی هستی دیگه)!؟” مشتاقانه گفتم بله حتماً و کلی حرف زدیم از ملوان و وقتی صحبت را کشاندم از دورماندن از سال‌های افتخار و قهرمانی و اینکه “ما نباید حامی یک ملوان توسری‌خور باشیم و همواره دوستدار ملوان مقتدر هستیم، ملتهب شد و پاسخ داد:”آدم مگر تانه خو زایَ جان فاصله فیگیره؟”… {تأکید بر ملوان، به‌منزله فرزند خلف انزلی}

خوشبختانه نوشتن این متن فردای روز ـ غروب شکوهمندی است که ملوان و ملوانان دریادل، در یک روز بارانی، سپاهان را در اصفهان به‌رغم همه تفاوت‌های تعیین‌کننده در سرمایه‌گذاری، مدیریت، تبلیغات، بازیکنان، پشتیبانی و… شکست دادند…

درست ۳۶ سال گذشت؛ از نخستین باری که در ورزشگاه پیر و پرخاطره تختی انزلی (به‌عنوان یک دانش‌آموز کلاس سوم دبستان)، به تماشای دیدارهای ملوان نشستم. هرچند یکی ـ دو بار پیش‌ازاین تاریخ هم، به استادیوم تختی رفته بودم، از جمله دیدار تیم‌های استقلال انزلی ـ استقلال رشت که تیم معتبر انزلی با نتیجه ۳ ـ ۰ غفور جهانی (۲ گل) و یک گل سیروس قایقران به پیروزی رسید؛ اما آن‌گونه که به یاد دارم دیدار ملوان بندرانزلی ـ خیبر خرم‌آباد در دور رفت دومین دوره مسابقات فوتبال جام حذفی باشگاه‌های کشور مورخه ۱۲ آبان ۱۳۶۶ قدیمی‌ترین دیداری است که از ملوان در مستطیل سبز تختی انزلی دیدم. جالب اینک تیم‌های یادشده سال قبل (۱۳۶۵) برگزارکننده دیدار فینال نخستین دوره جام حذفی در امجدیه بودند که به قهرمانی ملوان با کاپیتانی منوچهر درجزی انجامید، دیدارهایی که مراحلش تک‌دیدار بود و نه به‌صورت رفت‌وبرگشتی و آغاز و پایانش در فاصله زمانی کمتر از یک ماه بود (حدفاصل ۱۷ تیر تا ۱۴ مرداد).
برایم هنوز جالب است و سؤال‌برانگیز که با وجود اینکه در مقطع یادشده (تابستان ۱۳۶۵)، ابتدا مسابقات جام جهانی مکزیک (در فاصله زمانی ۱۰ خرداد ـ ۸ تیر) برگزار شد و بعد جام حذفی منجر به قهرمانی ملوان، با ۷ سال سن جام جهانی را به یاد دارم که از رسانه ملی! باکو! می‌دیدیم؛ با حضور فوتبالیست‌هایی چون: رینات داسایوف، اولگ بلوخین، انزو شیفو، هوگو سانچز، زیکو، سوکراتس، کاره‌کا و… اما از روند پرشتاب جام حذفی ۱۳۶۵ هیچ‌چیزی به خاطرم ندارم…
آری، دیدار رفت ملوان بندرانزلی ـ خیبر خرم‌آباد با گل‌های دقایق ۴ و ۲۱ محمد احمدزاده ۲ ـ ۱ به سود ملوان پایان پذیرفت. هنوز خرده‌تصاویری از این دیدار به یادم هست، ضربات سر متعدد شیرجه‌وار محمد قدیربحری (دفاع آخر مطمئن ملوان) و نفوذهایی که وی به‌عنوان دفاع آخر و مدافع پوششی (لیبرو) تا حتی میانه میدان انجام می‌داد و به‌عنوان یک عنصر دفاعی در زمینه بازیگردانی نیز به نحو احسن انجام‌وظیفه می‌نمود…

ملوان که همچنان مهارناپذیر در جام حذفی پیش می‌رفت، دیدار رفت مرحله نیمه‌نهایی را ۲۰ آذر ۱۳۶۶ برابر استقلال تهران برگزار کرد که مصادف بود با سومین روز درگذشت پدربزرگ (مادری) شادروان علی غفارنیا نجار… که خبر رسید بازی ۲ ـ۲ شده؛ هرچند ۷ روز بعد ملوان در امجدیه با گل دقیقه ۲ احمدزاده به یک پیروزی تحسین‌برانگیز دست‌یافت و راهی فینال شد؛ نتیجه فوق‌العاده درخشانی که آن‌قدر برای طرفداران تیم آبی‌پوش پایتخت تلخ و غیرقابل‌هضم ‌ بود که در پایان دیدار در اطراف استادیوم اتومبیل‌های دوستداران ملوان را (که بالغ بر چندین هزار نفر بودند)، مورد هجوم قرار داده و صدماتی وارد ساختند…

شگفتا که با تصمیم زننده فدراسیون، هر ۲ دیدار رفت‌وبرگشت فینال مورخه ۱۱ و ۱۸ دی ۱۳۶۶ در استادیوم آزادی انجام شد و ملوان با وجود همه شایستگی‌ها و درحالی‌که در هر دو دیدار از فرصت‌های گلزنی توسط جواد گروهی (گوش چپ خوش‌استیل و خوش‌فکر) خویش برخوردار بود، مغلوب یک پنالتی در دیدار رفت شد…

در آن سال‌ها که فوتبال به‌دوراز حاشیه و درست و اخلاق‌محور، فضای انزلی را دربرگرفته بود و چندین تیم فوتبال حضور داشته و با قانونی نانوشته، هر یک مکمل دیگری و رونق‌بخش فوتبال انزلی بودند و زمین‌های فوتبال متعدد در گوشه و کنار شهر (در صدرشان شادروان زمین پاس انزلی) وجود داشت، مسابقات میان تیم‌های فوتبال منتخب استان‌ها نیز چندین سال پیاپی جریان داشت؛ که (جدا از تهران، همواره با درخشش استان‌های اصفهان ـ خوزستان و گیلان{همواره با حضور چندین بازیکن کلیدی از ملوان}) همراه بود و یادش‌بخیر دیدارهایی منتخب گیلان همراه بود با گزارشگری مجری خوش‌لحن و خوش‌سخن آقای مسعود خادم..

جام حذفی ۱۳۶۸ ـ ۱۳۶۷ شروع شد و ملوان در همان دور نخست، در بازی رفت در ورزشگاه تختی اصفهان مغلوب سازمان گوشت اصفهان و ۲ گل کمال حسینی شد…نه، نه، خطر حذف ملوان! آن هم در همین مرحله نخست! اصلاً و ابدا!.. ۱۱ آذر شد و روز بازی برگشت. آدینه‌روزی که در گذر ۳۵ سال خوب به یادم مانده، تراکم لبریز احساس و اشتیاق دوستداران ملوان در خیایان اصلی میان‌پشته که ساعت‌ها قبل از بلیط‌فروشی و بازشدن در استادیوم، کل خیابان را به احاطه خویش درآورده بودند و…از میان همه نجواها و زمرمه‌ها پیرامون نبرد حساس پیش‌روی ملوان، آوای توأم با حس مثبت و باور پیروزی پیرمردی همچنان به گوش می‌رسد که امیدوارانه فریاد می‌زد: ” اَ بازی وقت اضافه داره…” چنین نیز شد و بعد از پیروزی ۲ ـ ۰ ملوان در وقت قانونی و اضافه، در ضربات پنالتی، محمود فکری، مهران محمدی، محمد قدیربحری، جواد گروهی و غلام محمدوند برای ملوان گل زدند و ضربه حمید معماریان بازیکن پرفروغ اصفهانی گل نشد و ملوان به دور بعد راه یافت…{. مقارن با همان دورانی که شعار جالب “گوشت ترا می‌خوریم! تاکسی (اشاره به تیم تاکسیرانی مشهد، یکی از رقبای ملوان در جام حذفی همین دوره) سوارت می‌شیم!” در استادیوم انزلی به گوش می‌رسید… و هم‌زمان با دورانی که در میان سکوها و جمعیت گردآمده در استادیوم تختی انزلی، جوانی در کنار فروشندگان سیمیشکا و آلاسکا و… جوانی دقیقاً با همین تکیه‌کلام مشغول فروش سیگار بود و داد می‌زد:” سیگار آقا سیگاره…”…یاد باد آن روزگاران یاد باد… همچنین مقارن با دوره‌ای که دیگر من با وجود تنها ۹ سال، یک”کیهان ورزشی ” خوان شده بودم…

نوروز ۱۳۶۸ هم از راه رسید و در ۴ فروردین ۱۳۶۸، ملوان در انزلی با ۲ گل زیبای نادر عزت‌اللهی ۴۳ و گل به خودی مدافع حریف، برابر دارایی تهران (که در آن سال‌ها بزرگی می‌نمود و در فوتبال باشگاه‌های تهران لقمه گلوگیری شده بود برای سرخابی) به پیروزی رسید و بازهم به فینال راه یافت…

۱۸ فروردین ۱۳۶۸، ملوان بعد پیروزی ۳ ـ ۱ در دیدار رفت با گل‌های فکری، عزت‌اللهی، شیرپور مقابل شاهین اهواز دیدار برگشت را برگزار نمود. نظر به عدم پخش مستقیم دیدار از تلویزیون، از رادیو گزارش بازی را گوش می‌دادم که با کمال تعجب ملوان خیلی زود پذیرای ۲ گل شد. از فرط ناراحتی بی‌خیال ادامه بازی شدم و رادیو را خاموش کردم…و ملوان دیگربار نایب‌قهرمان شد. نکته جالب اینکه (بدون نادیده‌گرفتن درخشش شاهین اهواز که در نیمه‌نهایی پیروزی تهران را هم حذف نموده بود) در نخستین سال بعد اتمام جنگ ایران و عراق، جام قهرمانی به خوزستان سراسر داغدار جنگ رفت…(محمد احمدزاده: جنگ روانی شدید علیه ما بود؛ یعنی بدون اینکه بازی ضعیف تیم و اشتباهات خودمان را توجیه کنم، باید اشاره بنمایم که باخت ملوان از زمان ورود تیم ما به رختکن اهواز شروع شد؛ آنجا که با گماردن چند مأمور درست داخل رختکن ملوان قصد برهم‌زدن تعادل روحی تک‌تک بچه‌ها را داشتند. همچنین بلندگویی را در داخل رختکن کار گذاشته بودند تا باز هم ما را با مشکل روانی شدیدتری مواجه کنند. (هفته‌نامه کادح ۶/۲/۱۳۶۸٫)

چندی بعد مسابقات موسوم به (سوپر جام گیلان) با شرکت ۴ تیم شروع شد (برای تعیین نمایندگان گیلان در نخستین دوره مسابقات فوتبال باشگاه‌های کشورـ لیگ بعد از درگیری‌های سال ۱۳۶۸) که مورخه ۲۰/۲/۱۳۶۸ در انزلی شاهد دیدار ملوان ـ استقلال رشت بودم که ۲ ـ ۲ شد. این مسابقات مقارن بود با زمانی که آوای “مگه من رشتی‌ام؟ تاکسی برگشتیم… “) با لیدری ممدلی در استادیوم انزلی طنین‌انداز می‌شد و بر دوستی‌های دیرین رشت و انزلی (به‌رغم همه حواشی و سطحی‌نگری‌های موجود) می‌افزود!… به‌هرترتیب ملوان و استقلال بندرانزلی به‌عنوان نمایندگان گیلان انتخاب شدند. دوره‌ای که در شهر کوچک انزلی این ۲ تیم سایه به سایه هم پیش می‌رفتند و هرچند رقیب هم به‌حساب می‌آمدند، اما جدا از یکسری شوخی‌ها و تیکه‌انداختن‌های کوچه ـ خیابانی، هیچ نوع قطب‌بندی کریه و غیراخلاقی وعوام‌فریبانه، نظیر سرخابی، میان تیم‌های ملوان و استقلال انزلی و علاقه‌مندانش به‌وجود نیامد و به مفهوم واقعی کلمه، ۲ تیم با وجود فضای رقابتی میانشان مکمل هم بودند و مفید به جامعه بیش‌ازحد فوتبالی انزلی…

مسابقات لیگ در ۲ گروه انجام شد. ملوان با پیروزی هم‌گروه بود. دیدار رفت این دو ۱۴ شهریور ۱۳۶۸ انجام شد و بازی ۰ ـ ۰ شد. تختی انزلی جای تقریباً جای سوزن‌انداختن نبود، پیاده‌روهای پل انزلی کاملاً پر بود از ملوانی‌ها و در مسیر برگشت این‌سو و آن‌سوی پل انزلی را با لوتکا طی نمودیم. با این توضیح که دیدار برگشت استقلال انزلی ـ پیروزی تهران در جام حذفی در انزلی ۱۸/۱۰/۱۳۶۷ (دیدار رفت ۱ ـ ۱ شد) به‌هیچ‌وجه من‌الوجوه جای سوزن‌انداختن نبود!! شگفتا که استقلال انزلی در روزی که با برادرم ماهور (دانش‌آموخته دبیرستان (فردوسی) انزلی و دانشگاه صنعتی شریف و استاد یک دهه اخیر دانشگاه‌های امریکا در رشته “مدیریت تکنولوژی”،) به استادیوم رفتم و میزبان استقلال تهران بود(۲۰/۶/۱۳۶۸) ۵ ـ ۱ مغلوب شد!…

ملوان از شهری ۱۲۰ ـ ۱۰۰ هزار نفره بازهم شاهد موفقیت را در آغوش کشید و راهی مرحله نیمه‌نهایی شد. در دیدار رفت ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۹ با آبی‌پوشان پایتخت ۰ ـ ۰ کرد و در دیدار برگشت که به نحو عجیبی ضعیف و خنثی ظاهر شده بود، با ۴ گل شکست خورد… بعد دیدار دوستانه ملوان در ۲۹ بهمن مقابل تیم (ب) شوروی در انزلی انجام شد که ملوان با ۴ گل مغلوب شد. جام حذفی جریان داشت. ۲۲ اسفند ۱۳۶۹ همیشه در خاطره ملوانی‌ها زنده است و غرورانگیز، در دیدار برگشت نیمه‌نهایی جام حذفی ملوان با ۲ گل استثنایی سیروس قایقران در دقایق ۱۱ و ۲۴ به پیروزی رسید و راهی فینال مسابقات شد. روزی که بی‌اغراق، در طول بیش از نیم‌قرن شروع و تداوم دیدارهای ملوان در استادیوم انزلی، خالق و ترسیم‌گر زیباترین و ناب‌ترین لحظات و هیجانات بوده است. برای منی که از خانه شاهد بازی بودم، طنین شوت‌های منجر به گل سیروس و سرمستی تماشاگران از فاصله ۸ ـ ۷ کیلومتری استادیوم تا خانه‌مان امتداد می‌یافت…

و فرارسید یوم‌الله! ۲۶ اسفند ۱۳۶۹ که ملوان در تک‌دیدار فینال برابر آبی‌پوشان پایتخت در استادیوم آزادی پس از تساوی در وقت اضافی و قانونی، هر ۵ ضربه پنالتی خویش را توسط احمدزاده، قایقران، قنبرنژاد، پرورشخواه و محمدیان گل کرد و بعد از به هدررفتن ‌ضربه کاپیتان استقلال یعنی شاهرخ بیانی (که خداوند بر عمر گوهربارش بیفزاید و با فرشتگان و انبیا محشورش سازد!!) کاپیتان محمد قدیربحری بود که پنالتی نهایی ملوان را وارد دروازه عابدزاده کرد و جام دیگربار با خرامیدن وگسترده‌بالی قوی سپید خزر از محبس آزادی به گُشتای (بهشت) انزلی آورده شد…یاد باد: آن غروب همه عشق و همه احساس ناب ملوانی‌بودن که به یمن قهرمانی ملوان همه مردم شهر مملو شوروشوق و طراوت و سرزندگی بودند و کمتر از ساعتی پس از قهرمانی ملوان که با مادرم حول‌وحوش آخر‌خط انزلی بودیم، غریو شادی و صدای ممتد بوق اتومبیل‌ها و موتورها به گوش می‌رسید… و اشک شوقی غرورانگیز برای قهرمانی ملوان از دیدگان جاری شده بود…

جام حذفی و لیگ ۱۳۷۰ هم با موفقیت‌های ملوان شروع شد. (هرچند آغاز دهه ۱۳۷۰ به دنبال کلیدخوردن و تثبیت یکسری سیاست‌های کجدارومریز موسوم به توسعه اقتصادی و صدالبته “شبه‌خصوصی‌سازی” اضمحلال و نابودی و پسرفت چشمه‌ها و خاستگاه‌های ورزشی ـ فوتبالی کشور عینیت یافت و برای فوتبال انزلی و تیم ملوان نیز تا به امروز موجب بحران‌ها و مصائب مادی ـ معنوی بسیار شده است.) از آغاز سال ۱۳۷۰ طیفی از بازیکنان نامدار ملوان از ملوان جدا شدند و به تیم‌های بی‌ریشه و متمول پایتخت پیوستند.

در دیدار رفت مرحله یک‌چهارم نهایی جام حذفی، ملوان با یک گل بازهم مغلوب سازمان گوشت اصفهان شد و روز یکشنبه ۱۰ شهریور ملوان میزبان بازی حساس برگشت بود. جالب آنکه هم‌زمان من همراه با اکیپی از بچه‌درسخوان‌های دبیرستان فردوسی چون: نادر هنرمند، علی میغی، بابک منفرد، پیروز فولادی، ماهور ملت‌پرست، مازیار مشتاقی، حسین مرجب و…در چند ده‌متری استادیوم انزلی و در همان فضای مفرح و جذاب زمین پاس مشغول فوتبال بودیم و هر از چندی با شنیدن فریادهای خوشحالی دوستداران ملوان ـ پیرو گل‌های به‌ثمررسیده ـ متوجه گلزنی‌های ملوان می‌شدیم. بازی‌ای که با برتری ۳ ـ ۰ ملوان خاتمه یافت.
ملوان مقتدر، به‌هرحال نماینده ایران در جام باشگاه‌های آسیا بود و ۲۹ آذر ۱۳۷۰ دیدار رفت خود را برابر الرمثه اردن برگزار کرد در انزلی. طبعاً همگی شوروشوقی بسیار برای تماشای دیدار از نزدیک داشتیم. به‌دنبال بدقولی یکی از آشنایان در زمینه راهی‌کردن و بردنم به استادیوم، سرانجام همراه دایی‌ام (زنده‌یاد انوش غفارنیا نجار) راهی استادیوم شدم؛ خوب یادم هست که قیمت بلیط آن بازی افزایش فراوان یافته و به بهای ۲۵۰ تومان به فروش می‌رسید. بازی‌ای که با وجود گل اسماعیل قویدل چوکامی در دقیق ۶۵، با دریافت یک گل کاملاً مبتدیانه به تساوی ۱ ـ انجامید… و با تساوی ۰ ـ ۰ در دیدار برگشت ملوان از صعود به مرحله بعد بازماند.

دوستداران ملوان و انزلیچی‌ها خوب به‌خاطر دارند (که حال به هر عنوان و بهانه و توجیهی) آغاز دهه ۱۳۷۰ افتادن ملوان در گرداب مهلک سیاست و ابزار و بازیچه سیاست شدن ملوان رقم خورد و به‌خصوص در جریان انتخابات ۱۳۷۱ در حوزه انتخابیه بندرانزلی و خمام به عینیت درآمد…

آغاز لیگ ۱۳۷۱ و دیدار هفته نخست ملوان برابر برق شیراز مورخه ۹ مرداد را با ۳ ذهنیت شفاف به یاد دارم:۱ ـ گل برق شیراز از روی یک ضربه کاشته وهاج‌و‌واج‌ماندن حبیبی ۲ ـ نخستین بازی رسمی بهروز صیاد فداکار با پیراهن ملوان از شروع نیمه دوم ۳ ـ گل مساوی ملوان با ضربه سر فرهاد پورغلامی…
بعد از به پیروزی‌نرسیدن ملوان در ۴ هفته نخست، ۳۰ مرداد ۱۳۷۱ ملوان در انزلی میزبان نساجی قائمشهر و رحیم دست‌نشان، زنده‌یاد نادر دست‌نشان و یارانش بود. این نخستین دیداری بود که سرانجام در ۱۳ سالگی به‌تنهایی برای تماشای دیدارهای ملوان راهی استادیوم شدم و از متروپل غازیان و خانه خانواده نظمی لاچین‌زاده ـ ملت‌پرست به‌سوی استادیوم رفتم. گفتنی اینکه عمده دلیل رفت‌وآمد زیادم به این خانه بازمی‌گشت به وجود انبوه نشریات کیهان ورزشی ـ دنیای ورزش دهه‌های ۱۳۶۰ ـ ۱۳۵۰ در آنجا و علاقه زایدالوصفم به‌مرور و مطالعه مطالب پربارشان… البته قبل از شروع دیدار ملوان ـ نساجی برای تحقق پیروزی ملوان، گوسفندی را در کنار زمین چمن استادیوم سر بریدند و این حربه مؤثر واقع شد! و ملوان با تک‌گل دقیقه ۶۴ فرزاد سیری به پیروزی رسید.

۲۲ آذر ۱۳۷۱ با چند همکلاسی‌ام در مدرسه راهنمایی نبوت انزلی از جمله: امیرحسین وهابی، مجید محمدوند، امیر هژبری و…رفتیم استادیوم برای تماشای دیدار ملوان ـ پاس که ۱ ـ ۱ شد و اتفاقاً گل ملوان را غلام محمدوند زد (برادر آقا مجید باتکنیک خودمان!)

سال ۱۳۷۲ فرارسید و رسماً و علناً سرانجام بعد از مدت‌ها سستی و کج‌راهه‌روی و تصمیمات نادرست، ملوان و ملوانان با واژه و طعم “سقوط” آشنا شدند.

احمدزاده این بار از بانک تجارت به ملوان برگشته بود و به‌عنوان کاپیتان (اما چه فایده؟!) … صالح‌نیا در بیمارستان می‌گفت:” ملوان برای ادامه حیات خود فقط یک راه دارد و آن‌هم تجدیدنظر کلی و اصولی مسئولین و مقامات نیروی دریایی نسبت به امور مالی و اداره این تیم است. صالح نیا افزود: ای‌کاش ملوان در یک حادثه سقوط می‌کرد؛ زیرا من نمی‌توانم چنین روزی را باور کنم…(کیهان ورزشی ۲۳/۱۱/۱۳۷۲)…البته هر جور که بود در بهار ۱۳۷۳ با برگزاری مسابقاتی به نام (جام برتر گیلان) ملوان مجدداً به لیگ دسته اول بازگشت.

۱۶ تیر ۱۳۷۳ متأسفانه مهاجرت خانوادگی بدفرجاممان از مکه؟! به مدینه؟! (از انزلی به پایتخت) رقم خورد. جالب آنکه فردای همان روز یعنی ۱۷ تیر (که مقارن بود با برگزاری جام جهانی ۱۹۹۴ امریکا) ملوان بعد از چند هفته ناکامی در هفته‌های نخست، با ۴ گل برابر آستان قدس ساری به پیروزی رسید و یک هفته بعد نیز عین این نتیجه را برابر تراکتورسازی تبریز تکرار نمود؟! و این ذهنیت توأم با طنز و طعنه را برای من و در خانواده ایجاد نمود که این هجرت در موفقیت ملوان تأثیرگذار بوده است!…(اَ حرفانه بنن کنار! ـ بو سوزلاری گوی گیراقا!)
۱۴ مرداد ۱۳۷۳ ملوان در انزلی با پرسپولیسی بدون باخت و خیلی قوی در انزلی بازی داشت. برحسب اتفاق صبح همان روز بازی با مینی‌بوس از کرج با چند خانواده راهی طالب‌آباد انزلی بودیم. در طول راه، رفتن به استادیوم به ذهنم رسید و مدام از راننده خواستم که سریع‌تر حرکت کند. به‌محض رسیدن به طالب‌آباد خود را به استادیوم رساندم و برای اولین و آخرین بار! با خرید بلیط از بازار سیاه! و نه از باجه بلیط فروشی وارد استادیوم شدم (همراه با همسفر اهل کرج و دوستدار پرسپولیس خویش که در طول بازی معصومانه به تماشای بازی نشسته بود و جیکش هم درنمی آمد.) و شکر حق با گل دوم و دقیقه ۹۰ توسط ابراهیم بدپسند ملوان به پیروزی رسید و به‌خاطر ترافیک موجود تا آژانس ملوان (مقابل زمین طیاره) پیاده رفتیم و از آنجا برگشتیم طالب‌آباد.

سال دوم دبیرستان بودم و ۱۲ آبان ۱۳۷۳ برای نخستین بار به امجدیه رفتم (دیدار پاس ـ ملوان). ملوان که دور برگشت را خوب شروع کرده بود، حتی خود را به‌عنوان یک مدعی صعود به نیمه‌نهایی هم معرفی نمود. ۲ دی ۱۳۷۳ برای تماشای دیدار نفس‌گیر پرسپولیس ـ ملوان نخستین بار به استادیوم آزادی رفتم. دیداری که با حضور بیش از ۵۰ هزار تماشاگر برگزار شده بود، برایم حس خیلی غریبی بود. ملوانی که در بازی رفت به‌خصوص با یارگیری خوب فرهاد پورغلامی خط حمله حریف را از کار انداخته بود، در همان اوایل بازی با آسیب‌دیدگی عاشوری مدافع کناری جنگنده خویش مواجه شد و همین خلأ کافی بود برای پیشروی و انبوه سانترهای ارسالی روی دروازه ملوان و ۲ گلی که پیروی مقدم با ضربات سر دریافت نمود…

هرچند ملوان سال ۱۳۷۳ با شکست هفته آخر برابر آرارات سقوط کرد، اما چندی بعد با انصراف بانک ملی از تیمداری و با رایزنی‌های صورت گرفته ملوان مجدداً به لیگ بازگشت. لیگ شروع شد و صالح‌نیا هم سرمربی ملوان بود و هم کمک‌مربی حسن حبیبی در تیم امید (المپیک). ۲ تیر ۱۳۷۴ و بعد از امتحانات پایان‌ترم، انزلی بودم و نظاره‌گر دیدار ملوان ـ استقلال و برد ملوان با پنالتی دقیقه ۹۰ فاضل قدیری. ۶/۵/۱۳۷۴ ملوان در انزلی میزبان آرارات و سرمربی فهیمش حسن حبیبی بود که با گل دقیقه ۵۶ اسماعیل دانشور پیروز شد. در بین ۲ نیمه این دیدار تجلیل به عمل آمد از امیرحسین پورموسی آبکنار، دانش‌آموز انزلیچی که در المپیاد جهانی فیزیک افتخارآفرین شده بود.

از شروع لیگ ۱۳۷۴ تیم بهمن با کلی امکانات مادی و توپچی سرشناس و توانمند خیلی خوب ظاهر شده بود و خیلی دوست داشتم از نزدیک شاهد دیدار ملوان ـ بهمن در انزلی باشم. سال تحصیلی ۱۳۷۴ ـ ۱۳۷۳ شروع شده بود. بنا به اصرارم، ۱۲ مهر پدر عزیزتر از جانم در خیابان سازمان آب، (بالاتر از خیابان ستارخان) به دنبالم آمد و به‌اتفاق تا رشت رفتیم و با مینی‌بوس راهی انزلی شدم و ۲ روز بعد ملوان در عین شایستگی با ۲ گل مغلوب شد.

در آن سال، تحت‌تأثیر بیگانگی‌ام با جغرافیا و جامعه پایتخت، حس و تعلق‌خاطرم به ملوان افزایش بسیار یافته و بالفرض مثال هر هفته پیش از انجام بازی‌ها در عالم خیال نتایج را غالباً به سود ملوان پیش‌بینی می‌کردم. همچنین با استناد به هفته‌نامه کیهان ورزشی و ترکیب ملوان در دیدارهای انجام‌شده (که توسط زنده‌یاد فرخ پاسواری خبرنگار آن نشریه) ارائه می‌گشت، آمار حضور دقیق بازیکنان ملوان را در ترکیب ملوان موردتوجه قرار می‌دادم تا در بلندمدت مشخص شود ترکیب ملوان در طول یک فصل چه ترکیبی بوده است…

۱۲ آذر ۱۳۷۴ برای نخستین بار به‌تنهایی رفتم ورزشگاه آزادی. ملوان با استقلال بازی داشت. هرچند هم محل سکونتمان و هم استادیوم آزادی هر دو غرب تهرانند، اما این کجا و آن کجا؟! ملوان تا دقایق میانی نیمه دوم با ۲ گل عقب بود که به‌زعم خویش برای جانماندن از اتوبوس‌هایی که تماشاچیان را به یکسری میادین اصلی تهران برمی‌گردانند، از استادیوم خارج‌شده و در اتوبوس نشستم و شگفتا دقایقی بعد با هیاهوی تماشاگران مشخص شد که ملوان گل‌های سوم و چهارم را نیز دریافت نموده است!

سه‌شنبه ۲۸ آذر ۱۳۷۴ صرفاً برای تماشای دیدار ملوان، ۶ ونیم صبح از ترمینال غرب راهی انزلی شدم. خوشبختانه ملوان با گل دقیقه ۱۰ علیرضا رخ‌چکا بر شموشک نوشهر غلبه کرد و من شبانه برگشتم…جالب اینکه آن همان علیرضا رخ‌چکایی بود که در مدت حضورش در سپیدرود مورد التفات ویژه! (بی‌احترامی) جمعی از ملوانی‌ها قرار می‌گرفت؛ با شعار زننده “علیرضا رخ‌چکا…” که شگفتا حالا همان فرد مغضوب، شده بود ناجی ملوان! و اتفاقاً ۷ روز بعد (۴ دی) در دیدار برابر استقلال اهواز نیز زننده هر ۲ گل پیروزی‌بخش ملوان بود…

گذشت و گذشت و گذشت؛ تا رسیدیم به ۴ شنبه ۲ اسفند ۱۳۷۴ و دیدار برگشت ملوان با استقلال تهران در نیمه‌نهایی جام حذفی که در بازی رفت ملوان با یک گل شکست‌خورده بود.{ این بازی قطعاً چه در متن و چه در حاشیه برایم به‌عنوان دردآورترین و تأثربرانگیزترین دیداری است که طی ۳۶ سال همراهی‌ام با ملوان به یاد دارم}؛ چراکه هم با وجود گل بسیار زودهنگام کاپیتان فرهاد پورغلامی در دقیقه ۵ روی سانتر زیبای عزت‌اللهی و امید فراوان برای راهیابی به فینال، فرجام کار چیزی جز این بود و ملوان از صعود به فینال با خوردن یک گل از روی نقطه پنالتی در وقت اضافی (گل طلایی) باز ماند وهم دقایقی پس از خاتمه بازی، درحالی‌که با جمعی از دوستان از جمله پیمان یاوری آبکنار و…به میدان انزلی رسیده بودم، ناگه صدای بی‌بدیل و جان‌بخش پدر را از اتومبیلی خطاب به خویش شنیدم که مرا متوجه خویش ساخت و به‌سوی اتومبیل فراخواند و به‌اتفاق راهی پایتخت شدیم…همراهی و همسویی‌ای که تنها یک و ماه نیم دیگر استمرار یافت و سفر بی‌بازگشت آن عزیز روزگاران، داغی ابدی را بر روح و روان باقی نهاد…پدری که بی‌تردید و بی‌هیچ گزافه‌گویی، همه دوست‌داشتن و تعلق‌خاطرم به انزلی و ملوان و…تداوم و در راستای مهر بی‌مثال ایشان بوده و معنویتی که به من فهماندند و ارزانی‌ام داشتند…یاد یاران گرامی باد…

شد لیگ ۱۳۷۵ هم با ناکامی برای ملوان شروع شد. ۱۵ تیر ملوان در آزادی میهمان آبی‌پوشان بود. درحالی‌که به‌صورت آزمایشی آزمون کنکور (شبه‌دانشگاه آزاد) داشتم و در نزدیکی حوزه امتحانی بودم، بی‌خیال آزمون به خانه برگشتم تا نظاره‌گر دیدار ملوان باشم…۲۳ اسفند ۱۳۷۵ ملوان در امجدیه به دیدار کشاورز (مدل سیروس قایقران) رفت و با گل دقیقه ۸۹ شهرام پرنیان‌فر ۲ ـ ۱ پیروز شدیم و من هم مثلاً خوشحال، فاصله حدوداً ۱۰ کیلومتری امجدیه تا خانه را طی کردم. در خانه مواجه شدم با دوست خانوادگی و بامعرفتمان‌مان شادروان رحمان پورقربان خمیران.

سال ۱۳۷۶ شد و اردیبهشت‌ماه در امجدیه جام فوتبال سرداران شهید تهران برگزار گردید. ملوان با ۵ دیدار در این مسابقات سوم شد. تمامی دیدارها را قدم‌زنان تا امجدیه می‌رفتم و برمی‌گشتم. ۷ تیر ۱۳۷۶ در آخرین بازی ملوان، ! بدون سرمربی و مربی در آزادی برابر پرسپولیس قرار گرفت. عبود سنگاشکن به‌عنوان ناداور این دیدار با نگرفتن پنالتی، عامل اصلی شکست ۵ ـ ۳ ملوان بود، در حالی که الحق‌والانصاف روند بازی طوری بود که حداقل باید نتیجه ۴ ـ ۴ رقم می‌خورد. گل اول ملوان را رضا محمدیانی هافبک چپ‌پای ریزاندام از روی یک ضربه کاشته وارد دروازه پرسپولیس و علیرضا دلیخون نمود.

ملوان دوباره سال ۱۳۷۷ بازگشت به لیگ دسته یک. دوره پیش‌دانشگاهی بودم و چند دیدار ملوان را آمدم انزلی. مورخه ۹/۱۱/۱۳۷۷ روز دیدار ملوان ـ پاس، جزو نخستین افرادی بودم که وارد استادیوم شدم و کنار جایگاه ویژه نشستم. همانند تمامی دیدارها با ورود اتوبوس تیم میهمان، دوستداران ملوان شروع به کری‌خوانی و رجزخوانی نموده و برای اعضای تیم پاس نیروی …خط‌‌ ونشان کشیدند. (طبعاً نَفس هتک حرمت و فحاشی نسبت به هر کس و در هر جایی نادرست است، اما اینکه مأموری فقط نسبت به تیم و گروه خویش (تیم پاس) حساسیت نشان دهد هم عین تبعیض و ناکاربلدی است)؛ لحظاتی بعد در کمال تعجب فرمانده یگان (یا هر چیز حاضر در محل)، فریاد سر داد: کی بود فحش داد؟ و با توجه به عدم پاسخ تماشاگران حاضر(حدود ۳۰ ـ ۲۵ نفر)، او به سربازان دستور داد “ببرید این‌ها را”…تا این لحظه هیچ واکنشی از خودم نشان نداده بودم؛ چراکه کلاً نسبت به‌اتفاق و شعار سرداده شده بی‌اطلاع بودم و آن را به‌هرحال یک نابهنجاری بدیهی پنداشته‌شده و رسمیت‌یافته می‌دانستم و بلیط برگشت به تهران نیز در جیبم بود. چند لحظه بعد که همه تماشاگران پایین سکوها رفتند، همان فرد خطاب به من داد زد که چرا نشستی؟ با توام پاشو…و گفتم: من که فحش ندادم، از تهران آمدم بازی ملوان را بببینم و شب برگردم…اینجا بود که وی (تحت لوای خوش‌خدمتی به مسئولان رده‌بالاترش)، چند سرباز را مأمور بردنم نمود. من مقاومت کردم و اصلاً کسر شأن می‌دانستم که روی صحبت آن فرد باشم که وی دست به تنویر افکار عمومی! زد و با باتوم ضربه‌ای به ساق پایم نواخت. بلافاصله هرچه که از دهانم می‌آمد(که در صدرشان “بی‌شرف”) بود به وی گفتم …و خلاصه بعد یکی ـ دو دور چرخیدن با مینی‌بوس دور استادیوم (شاید با وساطت و ضمانت کسی!) بازگردانده شدیم به استادیوم. برگشتم به همان جای سابق که یکی از تماشاگران رو به من کرد و گفت: دمت گرم! خوب جوابشو دادی و حالشو گرفتی!…جالب اینکه صبح روز بعد در تهران، دریافتم که منابع خبری! بازهم به نحو احسن عمل کرده! و این ماجرای آزاردهنده را به اطلاع مادرم (که خودش دچار یک فشار روحی ـ روانی مستمر بوده) رسانده‌اند و مادر از من خواستار توضیح پیرامون جزئیات اتفاقی که روز گذشته در انزلی برایم افتاد شد…
بعد لیگ ۱۳۷۷ و سقوط مجدد ملوان، کادر مربیگری ملوان دچار تغییر شد و ممی احمدزاده به‌عنوان سرمربی حداقل با روابط عمومی بالا و علاقه‌مند به جوان‌گرایی و غیرسیاسی‌کاری عهده‌دار مسئولیت شد…۱۲ آذر ۱۳۷۸ برای نخستین بار در دیدار هما ـ ملوان آن هم یک روز بسیار سرد به استادیوم تختی رفتم. دیداری که با حضور حداکثر ۱۰۰ تماشاچی که اغلبشان هم از انزلی آمده بودند برگزار شد.

۶ آبان ۱۳۷۹ ملوان با شتاب خودرو در کرج بازی داشت. در ابتدای کرج پیاده شدم با این ذهنیت که بازی در ورزشگاه اصلی کرج برگزار می‌شود، اما چنین نبود و کیلومترها در اتوبان کرج ـ تهران راه رفتم که به‌گونه‌ای معجزه‌وار برخورد کردم با آقای عارف بخشی‌نژاد دوستدار ملوان اهل ضیابر و به‌اتفاق راهی منطقه کلاک محل برگزاری دیدار که زمین چمن بسیار خوبی داشت شدیم.

سال و دهه ۱۳۸۰ آغاز شد؛ با تداوم پیروزی‌های ملوان و جشن صعود به نخستین دوره لیگ برتر در امجدیه و معابر اطراف. مدتی بعد که احمدزاده برای کلاس مربیگری درجه A تهران بود، جلسه گفتگویی داشتیم با حضور ایشان همراه با آقایان محمد عبدحق، علی علی‌اکبری و سیاوش فیضی‌زاده در یکی از سالن‌های دانشکده فنی دانشگاه تهران (امیرآباد).

لیگ شبه‌برتر هم پا گرفت و بسیاری عوامل روحی ـ روانی به پیوست ارتباط خوب با سرمربی ملوان و تأکید وی بر غیرسیاسی‌بودن ملوان، باعث شد مشغولیتم با ملوان افزایش یابد و برای تماشای خیلی از دیدارهای ملوان به انزلی بروم. ۶/۱۰/۱۳۸۰ در انزلی ملوان با سپاهان بازی داشت. آن روزها در روزنامه ورزش و اندیشه بودم و ظهر روز بعد بازی گفتگویی انجام دادم با سرمربی ملوان (حدفاصل چهارراه برق انزلی تا کوچه بازارچه وثوق، نرسیده به آخر خط).

از بهمن‌ماه ۱۳۸۰ همراه با یکسری از دوستان و اتفاقاً شاهین. ن هم کجدارومریز حضور داشت)، پیرو فعالیت‌های جمعیت پویندگان خزر، فعالیت در نشریه‌ای آغاز شد به نام قوی سپید. ابتدا که دوستان و خودی‌ها را یافتم در نشریه، آن را خیلی مثبت به حال ملوان و انعکاس مسائل و مشکلاتش تلقی کردم. جالب اینکه جلسات هیئت‌تحریریه نشریه یادشده در دفتر نماینده وقت انزلی برگزار می‌شد و جالب‌تر اینکه وی و سردبیر نشریه فوق مدعی فراجناحی‌بودن فعالیت این نشریه بودند! که خیلی زودتر از حد تصور با ابطال این وعده، نخستین کسی بودم که عطای ماندن در چنین نشریه‌ای را به لقایش بخشیدم و در ادامه ریزش معناداری ایجاد شد در تحریریه آن…

لیگ برتر به هفته نهایی رسید و ۷ خرداد ملوان که فکرش از ابقا در لیگ راحت بود، به دیدار استقلال تهران رفت و با یک گل به برتری رسید…هیجان عجیبی در استادیوم حاکم بود؛ بعد از گل بابک پورغلامی، از پشت میله‌ها و در فاصله چندمتری درحالی‌که سرمربی ملوان ایستاده نظاره‌گر بازی بود داد می‌زدم:”آقا ممی! فکر کنید هنوز گل نزدیم و بازی صفر صفره، بچه‌ها مغرور نشن…!” و وی با تعجب به سمت من کرد و شاید با خود گفت: اَ پیامبر کَیَ جان بومو دَره؟!…
سریال تلخ‌تر از تلخ سیاسی‌کاری در ملوان تداوم یافت. تابستان شد و کادر مربیان ملوان تغییر کرد. مطلبی نوشتم با تیتر “ملوان؛ هویت مجروح” در اعتراض به دور نگاه‌داشتن ملوان از مردم و کنار نهاده‌شدن احمدزاده، نمی‌دانم؛ شاید برای خود نوعی وظیفه اجتماعی قائل بودم. از نویر و کلویر تا غازیان این یادداشت را میان اهالی شهر پخش کردم که فروشنده‌ای با فامیل (غ) کنار ۴ راه غازیان به‌محض مشاهده این متن، برآشفت و مدعی‌العموم‌وار!، ادعای فلان و بسار! نمود و ضمن برقراری تماس با جایی گفت: شخصی به‌خاطر ملوان، مطلب سیاسی نوشته و خواستار اعزام مأمور احیاناً برای بازداشت! راقم این سطور شد…

دیگر از این زمان بود که فارغ و فراتر از همه نام‌های تکراری در کنار ملوان، ساختار و هسته مدیریتی‌اش مدنظرم قرار گرفت و مدتی بعد قویاً تحریم سیاسی‌کاری‌ها و ملون‌بازی‌های پیرامون ملوان…شبه‌مدیریتی که سوار بر علایق و احساسات پردامنه موجود نسبت به ملوان، از آن استفاده ابزاری نموده و هیچ‌گونه تغییر و تحول مثبت و معنادار به سود مجموعه ملوان ایجاد ننمود…

ملوان ریشه‌دارتر از آن بود که با یکسری بادهای موسمی از پا بیفتد. ملوان به‌منزله یک روح اجتماعی زنده ماند و در ادامه با اتفاقات جورواجوری مواجه شد، از خارج‌شدن از مالکیت نیروی دریایی تا جذب مربی و بازیکنان خارجی. از صعود دیگربار به فینال جام حذفی با تیم پرتوان فرهاد پورغلامی و برگزاری سیاسی‌ترین و تبعیض‌آمیزترین فینال ادوار جام حذفی برابر پرسپولیس تا ورود یکسری اسپانسر مفید وغیرمفید به محیط باشگاه. از ایجاد برخی چنددستگی‌ها میان خانواده بزرگ دوستداران ملوان تا افتادن تشت رسوایی بسیاری زدوبندها که به نام ملوان وبه نام حمایت از ملوان رخ داده بود…و این میان یک ذهنیت همواره وجود داشته و دارد که: توسعه و موفقیت پایدار ملوان، هرگز به دور از تغییرات بسیار و ارتقای سطوع عملکرد مدیریتی در جامعه سخت درهم تنیده انزلی و مناسبات مندرج در آن عینیت نخواهد یافت…

۱۲ آبان ۱۴۰۲ سروش ملت‌پرست

true
برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

true
true
true

false